میگویند گل در نگارگری یادگار دوران صفویه و یکی از جلوههای هنر اسلامی است. نقشی که در دوران زندیه هم مورد توجه نگارگران قرار گرفته بود و در دوران معاصر چندان توجهی به آن نمیشد اما محمدرضا قزلباش، مُذهب و نقاش کتابخانه آستان قدس رضوی، شیوه گل و بته را که مهجور مانده و تقریباً از یاد رفته بود، به کمک شاگردانش دوباره زنده کرد. عیسی آلفته یکی از شاگردان مکتب او بود که خود به درجه استادی رسید و با قلم ظریف و دستان هنرمندش، گلهای بسیاری را خلق کرد و نتیجه کارش آثاری است که در کنار هم باغی بیخزان را ساختهاند. با وجود این، زندگی خود او به لطافت این گلهای همیشه بهار نبود؛ براساس زندگی خودنوشتش، او فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است. فراز و نشیبهایی که به لطف استادش و قلم هنرمندش به گلستانی ختم شد.
خلاصه زندگی استاد را از زبان خودش میخوانیم: «از دوران کودکی هر چه به خاطر دارم پریشانی و درماندگی است. پدر و مادر را خیلی زود از دست دادم. بنابراین مجبور به کار در یک کارگاه قالیبافی شدم. بچگی با کار جور درنمیآید؛ دل به کار نمیدادم و آنجا را ترک کردم. راهی کوچه و خیابان شدم و سپس از پرورشگاه سر درآوردم. اوضاع بهتر بود، درس میخواندیم و بزرگ شدیم. 18سالم بود که مرحوم قزلباش پیشنهاد کرد به خدمت در بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) درآیم. پذیرفتم و مشغول به کار شدم. استاد من مرحوم قزلباش حق پدری به گردن من دارد، مرا مثل فرزند در خانه پذیرفت و تا وقتی که متأهل نشده بودم مثل افراد منزل ایشان بودم. خدا رحمتش کند، اوایل او طرح میکشید و ما (من و آقای ظریف تبریزیان) کار را تمام میکردیم. ساختن قلمدان و جلد روغنی، تذهیب و گل و بته و پرنده و صورتسازی یاد گرفتیم و نتیجه کار آن سالها در کتابخانه آستان قدس موجود است».
میگویند لطافت و ظرافت کارهایش خاص بود و این را از نمونههای آثارش که در دست هنردوستان است میتوان دید. هم پشتکار داشت، هم هنر دستش خریدار داشت. خودش در خصوص کارهای دوران جوانیاش میگوید: «مخارج زیاد بود و مجبور بودم تلاش و کار بیشتری کنم. گل و بته نقاشی میکردم و عتیقهفروشها از تهران میآمدند و میخریدند. متأسفم که از کارهایم عکس هم تهیه نکردم با اینکه خودم عکاسی میدانستم».
او از دوران جوانی مشغول به کار بود و در سال1356 بازنشسته شد. اما هنرمند تنها اهل فنی است که کارش تعطیلیبردار نیست و تا نفس دارد و عشق خلق در جانش زنده است، دست از کار نمیکشد. این است که استاد در سال 1363 دعوت بنیاد پژوهشهای اسلامی را پذیرفت و در آنجا کار را از سر گرفت. در آنجا او را یکی از همکاران ارزشمند در گروه هنرهای اسلامی میدانستند. مجموعه آثاری که استاد در این دوره در بنیاد پژوهشها به یادگار گذاشت جزو بهترین و زیباترین آثار او است. شاید آرامش خاطر تبحری که به کمال رسیده بود موجب شده بود در دوران کهنسالی نیز آثار بسیاری را به یادگار بگذارد. به گفته اهل فن، در این دوران استاد گلهایی را به یادگار گذاشت که هرگز پژمرده نخواهند شد. با وجود این، آمده است اوایل سال 1370 کمکم آثار خستگی در استاد نمایان شد. میگفت: دلم میخواهد روزها کمی پیادهروی کنم» و در این ایام معمولاً بعدازظهرها به نقاشی میپرداخت. همیشه کار نیمهتمامی در منزل داشت و تا توانست قلم زند. جسم نحیفی داشت و از چند بیماری رنج میبرد. آخرین اثر او طاووسی بود و نقش پیرمردی که گویی نماد پایان زندگی خود او بود.
در نگارش این متن از اطلاعات مقاله «به یاد شادروان استاد عیسی آلفته...» به قلم جهان اینانلو در شماره 35 مجله مشکوه بهره گرفته شده است.
فاحا آفاق
نظر شما